بخشی از پیشگفتار کتاب پویا منصفی پژوهشگر تاریخ و آمریکای لاتین و نویسنده و حقوقدان با موضوع جرم و جزا و حقوق بشر و چالشهای آن در غرب و جهان سوم
از دوران کودکی همیشه با واژهایی مانند حقوق بشر و جهان سوم درگیر بودم . اخباری که در رسانه های میدیدم و صحبتهایی که در پیرامون خودم میشنیدم همیشه متناقض به نظرم میرسید ! بی عدالتی های که در حق برخی از مردم و کشورها میشد من را عصبانی میکرد . پدرم که فارغ تحصیل رشته علوم سیاسی و حقوق بود، وقتی از سازمان ملل و قوانین جهانی برایم صحبت میکرد ، ذهن کوچکم میگفت : پس چرا اینهمه جنگ و کشتار و جنایت در دنیا اتفاق میافتد و هیچ خبری نیست ؟ چرا یه پلیس و یا دادگاهی نیست که به این چیزها رسیدگی کند ؟ چرا به ما که فرهنگ چند هزار ساله و این همه اصالت فرهنگی و هنری و حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا داریم جهان سوم میگویند؟ چرا غربیها اینقدر مغرور هستند؟ چرا انها از ما پیشرفته تر هستند؟....
یادم می آید زمان جنگ بود و اخبار بمباران شیمیایی سردشت را در روزنامه کیهان که هر روز برای پدرم می امد میخواندم و اشکم سرازیر می شد. سالها بعد وقتی عکسهای بمباران شیمیایی را دیدم تازه فهمیدم چه جنایتهایی در جنگ اتفاق میافتد و در آن زمان چه بر سر مردم بیگناه سردشت آمده بود.
شب را به خاطر دارم که پدرم داشت اخبار تلویزیون نگاه میکرد و بسیار عصبانی بود و زیر لب با خودش حرف میزد ! به اتاق پذیرایی آمدم و متوجه شدم که پدرم در حال دیدن اخباری از تعدادی سرباز اسرائیلی بود که انها نوجوان فلسطینی را که به سمت آنها سنگ پرتاب کرده بود گرفته بودند و با آجر و بلوک بر سر و کتف او میکوبیدند تا دستان و شانههایش را بشکنند و سپس رهایش کردند و رفتند . وقتی دیدم پدرم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته آن شب ساعتها از او سوالاتی در رابطه با حقوق بشر و سازمان ملل و دادگاه بین المللی پرسیدم و او هم مثل همیشه با همان روحیه خونسردی که داشت به سوالات من جواب می داد .
چند سال بعد به همراه خانواده ام سفری به اروپا داشتیم و مدتی نسبتا طولانی نیز در فرانسه در منزل دایی بزرگم سکونت داشتیم . دایی من کارمند و سفیر بازنشسته وزارت امورخارجه بود که در زمینه تاریخ و فرهنگ و علوم سیاسی مدرک دکترا از سوربون داشت .حرفها و صحبتهای او در اینده روی من تاثیرات بسزایی گذاشت . در فرانسه آزادی غربی را دیدم و با اینکه کوچک بودم با شرمساری از مادرم در مورد چیزهایی که بصورت واضح در خیابانها میدیدم سوال میکردم و مادرم با درایت و به نحوی کودکانه برای من توضیح میداد ! وقایعی که من با اینکه بیست سال است خارج از ایران زندگی میکنم هیچ وقت نتوانستم آنها را هضم کنم و آن را آزادی بنامم ! انجا پیشرفت و تمیزی و نظم و احترام و قانون هم دیدم ولی خشکی و افسردگی و بی فرهنگی هم دیدم.
از همان سالها بود که شدیداً به خواندن کتابهای تاریخی علاقه مند شدم و در کنارش علم حقوق را هم دوست داشتم . هر کسی از من سوال میکرد وقتی بزرگ شدی میخواهی چکاره بشوی ، میگفتم : وکیل !
از انجایی که زندگی پر چالشی داشتم و به بیش از بیست کشور مختلف سفر کردم و اتفاقهای عجیب و غریب و گاها ناگواری برای من رخ داده است شرح کوتاهی از وقایع زندگی خودم را در مقدمه این کتاب برای شما شرح خواهم داد .
خیلی وقتها ، زمانی که خاطرات خودم را از ایرانگردی و جهانگردی و حوادث جالب و مهیجی که برای من اتفاق افتاده بود را برای دوستانم تعریف میکردم ، انها به من میگفتند : که باید خاطرات خودت را کتاب کنی ! شک ندارم که روزی چنین کاری خواهم کرد .....

سعدی بزرگوار میفرماید:
جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است
سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است
عیش و راحت طلبیدن ز جهان بی خبریست
هر که بینی در آن جا کند و محتضر است