**سلامتی دهه های20 و30 و 40 و 50 و60*
یکی ازم پرسید:
شما چطور میتونستین زندگی کنین قبلا؟!
بدون تکنولوژی
بدون اینترنت
بدون کامپیوتر
بدون تلفن همراه
بدون ایمیل
بدون شبکه های مجازی؟!
پاسخ دادم:
همانطور که نسل تو امروز میتونه
بدون دلسوزی
بدون خجالت
بدون احترام
بدون عشق واقعی
بدون فروتنی
زندگی کنه.
ما بعد از مدرسه مشقامون رو مینوشتیم و تا آخر شب مشغول بازی بودیم، بازی واقعی.
ما با دوستان واقعی بازی میکردیم نه دوستان مجازی
ما خودمون با دستهامون بازیهایی مثل یویو و بادبادک و فر فره میساختیم
ما تلفن همراه و دی وی دی و پلی استیشن و کامپیوتر شخصی و اینترنت نداشتیم
ولی دوستان واقعی داشتیم که تو روزایِ بارونی با یه چتر میرفتیم مدرسه و تو تابستوناش کیم دوقلومون رو باهاش نصف میکردیم.
ما آب از مغازه نمی خریدیم دم در هر خونه یه شیر آب بود بالاش باخط خوش نوشته شده بود "سلام برحسین"برای رهگذری که تشنه بود
نسل ما تویِ سوپراش بزرگ ننوشته بودن لطفا با کارت خوان فقط خرید کنید سر هر کوچه یه بقالی بود که یه دفترنسیه داشت برایِ اوناییکه دستشون تنگ بود و بالای سرش بزرگ نوشته بود پول نداری صلوات بفرست
موقع ما تختخواب مُد نبود اما خوابیدن تویِ رختخوابهای گل گلی رویِ پشتِ بوم از هر خوابی شیرین تر بود
ما موبایل نداشتیم ولی عوضش درخونه ی همسایه و فامیل باز بود تا هرجا میخواستیم زنگ بزنیم
خانواده هامون هم بعلت ترافیک سنگین دیر به مهمونیا نمیرسیدن ...زودتر میرفتن با کمک هم سبزی پاک میکردن و برنج آبکش می شد
ما لایک کردن بلد نبودیم اما عوضش نسلِ ما استادِ مهربونی و دلجویی بود...
ما نسل آلاسکا دو تا یک تومن.. شیر شیشه ای یک تومن هستیم ....
ما بلاک کردن نمیدونستیم چیه نسلِ ما دلها بی کینه بود ، تو مرام ما قهر و کینه نبود....
تو نسل ما کسی پیتزا برامون دمِ در نمی آورد اما طعمِ نون و کبابی که آقام لایه ی روزنامه از بازار میخرید رو با هزار تا پیتزا عوض نمیکنم
تو نسل ما فست فود معنی نداشت اما ساندویج کتلت با نان اضافی و کانادایِ شیشه ای لذتی داشت که هنوز یادِشیم
عشقمون هر دقیقه و هر ثانیه برامون استیکر نمیفرستاد اما نامه هایِ یواشکی عاشقانه ی ما پر بود از تعهد به یک نفر که دوستش داریم
ما نسلی بودیم که تو مراممون نامردی و بی غیرتی و آدم فروشی نبود...
ما سِت تولد نداشتیم اما تولدامون پر بود از کاغذ کشی های رنگی رنگی...
ما عروسی را به جای هتل و تالار و سالن تو خونه همسایه و تو حیاط چراغونی شده برگزار میکردیم....
ما نذری هامونو توی ظرف یکبار مصرف نمیدادیم تویِ چینی گل سرخی پخش میکردیم و همسایه مون تو ظرفِ خالیش نقل یا نبات پر میکرد
ما چراغ مطالعه نداشتیم در عوض مشق هامون رو زیر نور چراغ گردسوز با علاالدینی که همیشه روش یه کتری چایی هلِ دار بود مینوشتیم. ....
ما مبل روکش شده نداشتیم اما پشتی و پتویِ ملافه سفید دورتادور اتاق بود تا هر وقت مهمون اومد احساس راحتی کنه
ما اگر کاسه ی گل سرخی سر طاقچه رو در شیطنت بازیهایِ کودکانه میشکستیم خانم جون دعوامون نمیکرد تازه برامون اسفند آتیش میکرد تخم مرغ میشکست میگفت قضا بلا بود خدا رو شکر خودت چیزیت نشد
ما هزار جور پزشک متخصص و دراگ استور نداشتیم عوضش چایی نبات و عرق نعنای بی بی جون دوایِ هر دردی بود
ما از ذوقِ یه پاک کن عطری. یه مداد سوسمار نشان.یه جعبه مدادرنگی. یه دفترچه نقاشی تا صبح خوابمون نمی برد.
ما نسل منحصر بفردی بودیم چون آخرین نسلی بودیم که به حرفهای والدین گوش کردیم و اولین نسلی شدیم که حرف بچه ها رو گوش کردیم ...
ما یک نسخه با تیراژ محدود هستیم...
تاریخ مثل ما نخواهد دید....
ما بی نظیرترین نسل تاریخیم
پویا منصفی