مقالات اجتماعی و حقوقی دکتر پویا منصفی

اشنایی با قوانین بین الملل و حقوق بشر و قوانین مهاجرت توسط دکتر پویا منصفی

مقالات اجتماعی و حقوقی دکتر پویا منصفی

اشنایی با قوانین بین الملل و حقوق بشر و قوانین مهاجرت توسط دکتر پویا منصفی

مقالات اجتماعی و حقوقی دکتر پویا منصفی

در این وب لاگ تلاش میکنم مقالات اجتماعی و حقوقی که فکر میکنم میتواند به هموطنان فارسی زبانم کمک کند انتشار میدهم .
در این وب لاگ از قوانین حقوق بین الملل ، قوانین حقوق بشر ، قوانین مهاجرت ، قوانین تابعیتی ، قوانین کشورها و قوانین ویزا و اقامت و زندگی در خارج کشور به اشتراک گذاشته میشود

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکترپویامنصفی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


من وکیلم! همانی که گاه شرخرم میخوانی! گاه کار چاق کن ! و هر دم به حرام و حلال پولم شک میکنی ! پوست من کنده شده تا واحدهای دانشگاه را پاس کنم ! توی این خارج لعنتی برای تامین مخارجم و هزینه دانشگاه صبح تا شب کار کردم و سیگار کشیدم و حرص خوردم ! چون من فرزند یک استاد دانشگاه بودم و پدرم را زود ما را تنها گذاشت !
من اقازاده نبودم و پدرم همیشه به ما یاد داده بود که پول خلال بخورید چون هیچ وقت درمانده نمیشوید ! کار کردم ..... هر کاری که میشد یک دانشجو انجام دهد تا خرجش را تامین کند ! به امید اینده ....و روزها را در سالن دادگاها سپری کردم تا تجربه کسب کنم . من تا صبح پرونده میخواندم و کتابها را زیر و رو میکردم و استرس روزه دادگاه موکلم را داشتم . با صد نفر مشورت میکردم و با قاضی لجباز و دادستان سخت گیر جلسه گذاشتم .
 در شهر اگر یک چراغ روشن بود...آن چراغ اتاق من بود که چشمانی سرخ و تنی خسته در آن به دنبال آزادی درمانده ای بودند !  و من بارها پای میز کار خوابم برده است ! گاه مادرانه دل میسوزانم و گاه پدرانه تکیه گاه میشوم گاه خواهری میشوم محرم راز و گاه برادری همراه در سفری دور و دراز ....و تو مرا قضاوت میکنی ! و مرا اندوهی نیست...من تو را با وجدانت و با خدا ، تنها میگذارم 

  • دکتر پویا منصفی وکیل و مشاور در امریکای جنوبی
  • ۰
  • ۰
داستان دانشجوی حقوق و دانشجوی روانشناسی ! 
نوشته پویا منصفی
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید : 
مزاحمتان نیستم کنار دست شما بنشینم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت : خجالت نمیکشی ! به من پیشنهاد سکس میدی ؟ فکر میکنی من خواهرت هستم ؟ 

تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند و از او خواستند که خجالت بکشد و توی کتابخانه دنبال این کارها نباشید و شان فرهنگی را حفظ کند ! 
به او گفتند اینجا جای این کارها نیست بی شخصیت ! 

اما پسر گفت : ببخشید ولی من قصد بدی نداشتم و چنین چیزی نگفتم ! 

پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش سرش رو به سر پسر چسباند و در گوشش گفت : من روانشناسی میخونم  و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند و میخواستم حالت رو بگیرم ! چون همه مردها مثله هم هستند ، حالا بگو ضایع شدی ؟ 

پسر با صدای بسیار بلند گفت : 
200 دلار برای یک شب
خیلی زیاده ! چه خبره ؟ تو که گفتی اینکاره نیستی حالا واسه یک شبه میگی ٢٠٠ دلار !!! 

وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به طرف دختر امدند و شروع کردن به قضاوت کردن و فحاشی !
به او گفتند : کرم از خوده درخته ! 
تن خودت معلومه میخاره ! 
خاک بر سرت که اومدی توی کتابخانه! 
محیط فرهنگی جای اینکار هاست کثافت ! 
برو جایی که مشتری برات باشه ! 
بیچاره پسره !! الکی به اون شک کردیم ! 
 
دختره که قرمز شده بود و اشک در چشمانش جم شده بود  شروع به جمع کردن لوازمش کرد که از کتابخانه خارج شود . 

 پسر به دختر نزدیک شد و نزدیک گوشش ارام گفت : 
من حقوق میخوانم و میدانم چطور حق  بیگناه رو بگیرم و چطور حق و ناحق را معلوم کنم خانم روانشناس !


  • دکتر پویا منصفی وکیل و مشاور در امریکای جنوبی
  • ۰
  • ۰

پویامنصفیما حقوق خوانده ایم ، ما هزاران اتهام ،هزاران لرزیدن دل را به وقت حکم دادن برگزیدیم . ماتلخی کشیدیم و رنجیدیم ، ساعتها فکر کردیم تا راه بهتری را برای موکل خود پیدا کنیم ،  و همواره امید دادیم !  چرا که آن متهم چشم در چشمان ما آرامش و تسکین را میجست و با عجزی ناراحت کننده میپرسید : آیا امیدی هست؟ و لبخندی ز جبر روزگاران برلب بر اوردیم ! اما تو ای رهگذر ! از شرمندگی ، از زور ونفرت ، از تباهی عدالت ، از پارتی بازی و بی عدالتی ها چه میدانی؟؟ ولیکن ما نترسیدیم ! هزاران ظلم و تهدید وجفا دیدیم ، ولی میدان را رها نکردیم . شرافت را فدا نکردیم ! من وکیلم ! عرق های جبینم ، گویند اسرار سینه ام را ! وکالت را به جان ، فارغ از افکار نان میپذیرم.



  • دکتر پویا منصفی وکیل و مشاور در امریکای جنوبی
  • ۰
  • ۰
در باب رشوه

وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ میدهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد.
ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ: من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮه ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم.
ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ جلوی پدر جان داد.
اتفاقا سال بعد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.

فرمانفرما ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ جلوی چشمان پدر جان داد.
ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩه ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮه ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ...

نشو در حساب جهان سخت گیر
که هر سخت گیری بود سخت میر

تو با خلق آسان بگیر نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت

✍🏻استاد باستانی پاریزی

  • دکتر پویا منصفی وکیل و مشاور در امریکای جنوبی
  • ۰
  • ۰
*«محمد بن راشد آل مکتوم» حاکم دبی در کتاب «نگرش من و چالشهای برتری»*

احساس معصومیت سبب می شود که رهبر فکر کند که هیچ گاه اشتباه نمی کند و حق همیشه با اوست. هرگاه انسان به چنین حالتی رسید به قهقرا می افتد و خود و امتش را به سمت پرتگاهی عمیق می برد. بنگرید که مدعیان معصومیت در جهان عرب، ما را به کجا رساندند و بنگرید که «معصومان» در دیگر مناطق جهان، خود و ملت های خود را به کجا کشاندند.

شاید ما از رهبر بترسیم و او را مورد احترام قرار دهیم ولی اینکه خداوند به رهبری این نعمت را بدهد که ملتش او را دوست داشته باشند، اوج قله ای است که رهبر نمی تواند بلندپروازی رسیدن به آن داشته باشد.

هر کس از این شهر [دبی] دیدن کند فورا در می یابد که اینجا با دیگر جاها تفاوت دارد. او از زمان فرود هواپیمایش و تا زمانی که آنجا را ترک می کند برترین خدمات را می بیند. نگاه اول در ذهن مردم یک تاثیر دائمی از خود بر جای می گذارد. بنابرین استقبال خوب، مهمانداری خوب و یاری رسانی، بسیار مهم است.

در دبی خیابان ها تمیز، ساختمان هایی زیبا و باغ هایی که سازمان دهی آنها فوق العاده است، وجود دارد. ما به مردم نمی گوییم چه بپوشند، هنگامی که درون زیبا باشد، برون نیز خود را همساز می کند. کسانی که قدر برتری را می دانند و ارج می نهند، نوعی آراستگی و برازندگی و توجه به ظاهر و رفتار در آنها وجود دارد.

یکی دیگر از صفات برتری دبی، احترام گذاشتن به ادیان و اعتقادات دیگران است. این امر به این خاطر است که دیگران به دین و اعتقادات ما احترام بگذارند.

ما اگر در سال ۱۹۷۷ به مردم می گفتیم که می خواهیم به چین و آمریکا ملحق شویم و چیزی بسازیم که انسان بتواند آن را از روی کره ماه ببیند، چه بسا می گفتند: خواب ببینید ای عرب ها؛ زیرا ارزان تر از حرف مفت فقط خواب دیدن است! دو سال بعد دبی ساخت بندر جبل علی را که ۶۷ اسکله داشت به پایان رساند و پس از آن بزرگ ترین پروژه مسکونی سیاحتی جهان یعنی پروژه جزایر نخل ساخته شد. [که از کره ماه دیده می شوند]

میان دین و مدرنیسم و یا میان دینمان و آنچه تمدن سالم ارائه می کند، هیچ نوع تناقضی نمی بینیم. از این رو هرگز برای دنیایمان از دینمان هزینه نمی کنیم زیرا در این صورت هم دینمان را از دست خواهیم داد و هم دنیایمان را!

تجربه ما در امارات به ما یاد داد که فرق میان حکومت موفق و ناموفق گهگاه همان است که اولی دشواری ها را از سر راه مردمش بر می دارد و دومی بر سر راه مردمش قرار می دهد.
 
یک بار به نزد پدرم رفتم و گفتم که نشریه ها درباره ما مطالب دروغ می نویسند. آنها درباره دبی چیزهایی می نویسند که درست نیست. پس از آن پیشنهاد کردم که جلوی آنها را بگیرد. اما او مرا آرام کرد و گفت: بهتر این است که همچنان به آنها اجازه فعالیت بدهی؛ چراکه اگر چیزهایی که درباره ما می نویسند، درست باشد، ما سزاوار انتقاد هستیم و حقمان است و اگر دروغ باشد، کسی آن را قبول نمی کند. پاسخی نداشتم؛ قانع از نزدش بیرون رفتم و پس از آن هیچ گاه خواستار لغو امتیاز نشریه ای نشدم.

«هرچند این کتاب را من خطاب به امت عربی و به ویژه برای مردم خودم در امارات متحده عربی نوشته ام اما همیشه علاقه مند بودم که همه مردم دنیا تا جایی که ممکن است به این کتاب دسترسی داشته باشند و آن را بخوانند و بدانند که در این گوشه عالم، در کناره خلیجی کوچک که روزگاری شاهد نبرد سهمگین نیاکان دلیر ما با دریای خروشان برای صید مروارید بوده است، راهبرانی با فکری روشن و نیتی پاک و عزمی راسخ و همتی بلند با همراهی مردمی سخت کوش و غیرتمند چگونه توانسته اند کمترین داشته های طبیعی را با بیشترین اندیشه ها و تدابیر درست و برترین علوم و فن آوری نوین دنیا و نیز گران ترین تجربیات دیگران تلفیق کرده و موفق به خلق دنیای جدید و متفاوتی شوند که امروز آرزوی هر انسانی در این کره خاکی است. دنیایی برخوردار از امنیت و آزادی، سرشار از سلامت و شادمانی و همراه با معیشت و رفاه.
بسیار خوشحالم که امروز این کتاب به ابتکار و همت آقایان دکتر محمدابراهیم انصاری لاری و دکتر فرهاد فرجام به زبان شیوای فارسی ترجمه شده است تا ایرانیان این ملت بزرگ و بافرهنگ، این همسایگان قدیمی و دیرآشنا و نیز همه فارسی زبانان –مردم تاجیکستان و افغانستان- بتوانند آن را بخوانند و بهره ببرند.
و امیدوارم و از خداوند بزرگ مسئلت می کنم ترجمه این کتاب سبب همدلی و تفاهم هرچه بیشتر میان دو ملت ایران و امارات متحده عربی باشد.»
  • دکتر پویا منصفی وکیل و مشاور در امریکای جنوبی